از هر 5 بزرگسال 1 نفرشان در طول حیات بیماری های روحی را تجربه می کنند، اما زنان و مردان مستعد اختلالات متفاوتی هستند.محققان دریافته اند که مردان بیشتر مستعد اعتیاد و مشکلات جامعه ستیزی هستند، حال آنکه زنان بیش از هر بیماری روحی دیگری در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند.
مشکلات روحی روانی خانم ها
طبق نظر دکتر سرانی استاد انستیتوی درنر در دانشگاه روانشناسی آدلفی، دلیل واحدی دال بر شکاف های جنسیتی وجود ندارد، بلکه ترکیبی از موارد بیولوژیکی، اجتماعی و فاکتورهای محیطی منجر به این امر می گردد.اگر شما نیز از یک از بیماری های روحی زیر دست و پنجه نرم می کنید، که اساساً زنان را بیش از مردان درگیر می کند، بدانید که این بیماری ها بسیار متداولند و البته به طور گسترده درمان پذیر، اما مستلزم متخصصان حرفه ایی بیماری های روحی برای ارزیابی و درمان است.
چرا افسردگی در زنان بیشتر است؟
بین 10 تا 15 درصد از زنان سطوح مختلف افسردگی را در طول حیات خود تجربه می کنند، که این آمار دو برابر مردان است. زنان تغییرات بیولوژیکی مهمی، بیش از مردان، را در طول حیات خود تجربه می کنند، بنابراین این تغییرات دوره ایی منقطع، مختل کننده یا موجب بیماری می گردد.نوسانات هورمونی در افراد خاص می تواند موجب بروز بیماری های روحی در زنان گردد. دکتر جارد هیت من، روانشناس خانواده در هیوستون، تگزاس می گوید، هورمون ها نقش مهمی در دوران بارداری ایفا می کنند که منجر به افسردگی های پس از زایمان می گردد.
افسردگی را با اختلالات قاعدگی اشتباه نگیرید
هیت من معتقد است، علائم اختلال بی قراری پیش از قاعدگی بسیار شبیه اختلالات افسردگی است، بنابراین بسیاری از متخصصان آن را اختلال افسردگی حاد می خوانند. سرواژه های این دو نیز مشابه است.
مشکلات اجتماعی نیز نقش مهمی دارند، از آنجایی که ما، زنان، با ذهنیت مخفی نمودن افکار و احساسات رشد می کنیم، برخلاف مردان، که احساسات خود را بروز می دهند، و افکار خود را بیرون می ریزند. سرینی می گوید، ما همواره سعی می کنیم تا متوجه افکار و احساسات خود باشیم و آن ها را بروز ندهیم. پنهان کردن اندوه و نگرانی ها منجر به بروز بیماری های روحی بیشتری می شود.دکتر کریستین کارپنتر، متخصص سلامت رفتار زنان در دانشگاه وکسنر خاطر نشان می کند که، علاوه بر این، فاکتورهای محیطی و فرهنگی، از جمله حقایقی در این باره که زنان هنوز باید کارهای خانه را انجام دهند و از خانواده خود مراقبت کرده و برنامه های اجتماعی آنان را سر و سامان دهند، حتی اگر خارج از خانه و به طور تمام وقت مشغول باشند، نیز بر آن ها تاثیر گذار است.
او اضافه می کند که، ما کم تر از همکاران و همتایان مرد خود کسب درآمد می کنیم که منجر به مضیقه های مالی و در نهایت حس اضطراب، افسردگی و ناامیدی در ما می گردد. عدم احساس گناه نسبت به دوری از فرزندان در طول ساعات اداری نیز بی تاثیر نیست. همین استرس و احساس گناه موجب افسردگی و وخامت آن می شود.
عمر زنان بیشتر از مردان
هیت من می افزاید که، زنان به طور میانگین از مردان بیشتر عمر می کنند، بنابراین بیش از مردان داغ دیدگی و تنهایی را تجربه می کنند، که از عوامل شناخته شده افسردگی قلمداد می شود.الیسون آبرامز، روان درمانگر در نیویورک سیتی می گوید، افسردگی زنان در مقایسه با مردان نمودهای متفاوتی دارد. زنان اساساً علائم افسردگی را خستگی، عدم انگیزه یا عدم علاقه و گریه متداوم توصیف می کنند. از طرف دیگر، اکثر بیماران مذکری که از افسردگی به من مراجعه می کنند، از علائمی همچون عصبانیت، که از علائم آشکار و متداول افسردگی در مردان است، شکایت می کنند. ریشه افسردگی در بسیاری از بیماران وی، عدم اعتماد به نفس است، پیغامی تلفیقی از اجتماع و فرهنگ که از جوانی دریافت می کنیم.نوسانات هورمونی در افراد خاص می تواند موجب بروز بیماری های روحی در زنان گردد.
زن در حال جویدن ناخن از اضطراب
طبق نظر انجمن اضطراب و افسردگی امریکا، از بلوغ تا سن 50 سالگی، زنان دوبرابر مردان اختلال اضطراب را تجربه می کنند، که علائم آن در قالب نگرانی، تنش، خستگی و ترس بروز می کند.دوباره، فاکتورهای متعددی در این میان نقش ایفا می کنند، از جمله اجتماع و فرهنگ معیار و محرک های تنش زا، اما نحوه ی واکنش و برخورد با آن هاست که تمایز عمده بین زنان و مردان را مشخص می کند. نکته کلیدی در مطالعات انجمن روانشناسی امریکا این است که:مردان تمایل دارند تا عواطف خود را بروز دهند، حال آنکه زنان آن را پنهان می نمایند.
البته زیست شناسی نیز نقش مهمی را ایفا می کند، و محققان بیش از پیش به تاثیرات استرادیول، اصلی ترین هورمون جنسی زنانه، تمرکز نموده اند. دکتر تامر گور، استادیار روانپزشکی و سلامت روان، عصب شناس، متخصص زایمان و بیماری های زنان در دانشگاه ملی وکسنر معتقد است، همین هورمون عامل و مسئول تفاوت های جنسیتی اختلالات عمده روانپزشکی می باشد.
استرس پس از حادثه
طبق نظر جنیفر ولکین، عصب شناس و روانشناس، به لحاظ تکنیکی اختلال استرس پس از سانحه نوعی از اختلال اضطراب است، طبقه ایی از بیماری که شامل اختلال ترس، اختلال اضطراب تعمیم یافته، فوبیا(ترس مرضی) و اختلال اضطراب جدایی می شود، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است، زیرا زنان دوبرابر مردان در معرض علائم حاد و حدوداً 4 برابر در معرض اختلال استرس مزمن قرار دارند.
اینچنین نیست که زنان به طور کلی حوادث بیشتری را تجربه کنند، اما ما زنان انواع خاصی از حوادث، از جمله سوء استفاده های جنسی و تجاوز را پشت سر می گذاریم که با استرس پس از حوادث ارتباط عمیقی دارد. چگونگی پاسخ ما به این تجربیات سخت می تواند وخامت اضطراب پس از حادثه را وخامت بخشد.والکین شرح می دهد که زنان، در مقایسه با مردان نجات یافته از حوادث، بیشتر مستعد سرزنش خود هستند و بر این باورند که عدم کفایت آن ها منجر به حوادث می گردد. در صدر همه این ها، ما به طور ارادی و غیر ارادی از مهارت های مقابله، از قبیل رهاسازی یا سرکوب سازی استفاده می کنیم که خاطرات را متلاطم می سازد، که البته مفید نیستند.
والکین خاطر نشان می سازد که همچنین ممکن است زنان بیشتر مستعد اضطراب پس از حوادث باشند، زیرا ما بیشتر پذیرای افسردگی و اضطراب هستیم.
خوردن بیش از حد از استرس
اگرچه مردان نیز به اختلال خوردن مبتلا می شوند، اما این اختلال یک اختلال زنانه تلقی می شود. دکتر راشل پورتر معتقد است، این اختلالات اغلب دارای کلیدهای زنانه اعم از غرور، خویشتنداری، احساساتی بودن و ایده ال گرایی است.تمام افرادی که بیلبوردها، پیام های بازرگانی یا مجلات بانوان را مشاهده کرده باشند، می دانند که زنان تحت فشار استانداردهای خاصی برای لاغری و تناسب اندام قرار دارند. پورتر می گوید، استانداردهای فرهنگی برای وزن متناسب، اندام و ظاهر موجه بار سنگینی را بر زنان تحمیل می کند و این مطلق گرایی بر روابط زنان با غذا و بدنشان تاثیرگذار است.
ابتلا به اختلال خوردن الکل به طور خاص، شایع ترین نوع اختلال خوردن، حتی شایع تر از آنارکسیا و گرسنگی مفرط است، که 2.8 میلیون بزرگسال امریکایی به آن مبتلا هستند. آمار حاکی از آن است که زنان دوبرابر مردان دچار اختلال خوردن الکل هستند، حال آنکه اختلال خوردن الکل به نظر رفتاری متداول در بین مردان است. آی مردم، من یک پیتزای کامل را به تنهایی می خورم و به کمک نیز نیاز ندارم!
پورتر می گوید، اختلال خوردن الکل در قالب امری مخفی، شرم آور، شدیداً هیجانی و به هر قیمتی که شده، اختلالی مستلزم تغییر است. اما اختلال خوردن برای تمام افرادی که آن را تجربه می کنند، و تمام افرادی که با آن دست به گریبانند و مستلزم درمان و مراقبت، خطرناک است.
منبع:نمناک